دُختَر بآش..
دُختَرونهـ نآز کُـטּ..
دُختَرونهـ فِکر کُـטּ...
دُختَرونهـ اِحسآس کُـטּ...
دُختَرونهـ اِسـتِدلآل کُـטּ...
دُختَرونهـ زِندِگـے کُـטּ...
اَمّـآ بِدوטּ غَم رو بهـ اِشــتبآه تو فَرهَنگـِ دُختَرونهـ تو جآ دآدטּ..
اینـے کهـ تو وجودِ توئهـ و اِسمش رو اِحسآس گُذآشتَـטּ...
مُقَدسـهـ بیهــوده نَشکَنش..
خیلی وقته دلم تنگ شده واسه کسی که بهش بگم :
7 صبح اگه بیدار بودی بیدارم کن !
اگه رفتم پشت خطش قطع کنه و بگه : جونم ....
اگه باهاش قرار گذاشتم زودتر از من بیاد ،
یواشکی از تلفن خونه بزنگه بهم !
دوستاشو بپیچونه بخاطر من ....
منو با تنهاییام ؛ تنها نذاره !
خیلی وقته دلم تنگ شده ..
می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!
⇦ ﭘﺴــــﺮ⇨
ﻧﯿــــﺎﺯﯼ ﺑـــﻪ ﺗَــــﻪ ﺭﯾـــﺶ ﻧـــﺪﺍﺭﻩ !
ﻧﯿــــﺎﺯﯼ ﺑـــﻪ ﺩُﻭﺭ ﺑـــﺎﺯﻭﯼِ ﺿَـﺨـﯿــــﻢ ﻧـــﺪﺍﺭﻩ !
ﻫَـﻤـﯿـﻨــﮑــــﻪ ﺍِﺣـﺴـــﺎﺱِ ﺍﻣـﻨـﯿَـــﺖ
ﮐُــﻨـــﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﮐــﺎﻓـﯿـــﻪ
⇦ ﺩُﺧـﺘـــﺮ ⇨
ﻧﯿــــﺎﺯﯼ ﺑـــﻪ ﻟَـﺒــــﺎﯼ ﻭَﺭَﻡ ﮐــﺮﺩﻩ ﻧـــﺪﺍﺭﻩ !
ﻧﻴــــﺎﺯﯼ ﺑـــﻪ ﺩﻣـــﺎﻍِ ﺳَـﺮﺑـــﺎﻟـــﺎ ﻧـــﺪﺍﺭﻩ !
ﻫَـﻤـﯿـﻨــﮑــــﻪ ﻗَــﻠــﺒِــــﺶ ﺑــﺎﻫــﺎﺕ
ﺻـــﺎﻑ ﺑـﺎﺷـــﻪ ﮐــﺎﻓـﻴـــﻪ
دلمــــ را کهـــ مرور میکنــــم تمامــ آטּ از آטּ توستـــ
فقـط نقطهــ ای از آטּ خودمـــ …
رویــــ آטּ نقطهـــ هم میخ میکوبــــمـــ …
و قابــــ عکـــس تو را می آویـــزمـــ
برچسب ها : عکس عاشقانه,مطالب عاشقانه,,
از وقتے شـروع ڪردیم بـﮧ قـربانـتــ بـروم هـاے تـایـپـے!
بـﮧ دوسـتـتـ دارم هاے اس ام اسیے!
بـﮧ عـاشقـتـم هـاے وایـبـرے، ویـچـتـے، لایـنـے [!]
از وقـتـے هـر ڪـدام از ڪانـتـڪتــ لـیستماטּ چـیـزے فـرستاد
و قلبــ های سرخ را روانـﮧے تڪستــ ڪردیمـ.
و عـشقـمـ و عـزیـزمـ و گلمـ صـدایـش ڪـردیمـ
فرقے هـم نمیڪرد ڪﮧ باشد!
دیگـر ڪلماتــ دم دسـتے تـریـטּ تـرفـنـدمـاטּ شد
ڪلـمـاتے ڪﮧ مقدسند
ڪﮧ مـعـجـزه میـکنند!!
افـتـادنـد زیـر دستـ و پـا
[ فـرقـے برایـماטּ نڪرد ڪﮧ چـﮧ ڪـسے, بـاشد از چـﮧ جـنـسـے باشد ]
فـقـط ایـنـڪﮧ باشد و دمے بگذرد بـرایـمان ڪفـایـتـ کرد!!!
بد شده ایم!
از وقـتے لـبخـند زدیـم و بـوسیـدیـم و نـوازش ڪردیـم
و آنـسوے ماجرا پیـچیـدیم و پیچانـدیـم و بـه زرنـگے خودمـاטּ آفـریـטּ گفـتـیـم
حال خیلـے هـامان خـوبــ-نـیـستــ ایـن روزها!
عادت ڪردیم مرگـ خیـلے چـیـزها را جشـטּ بگـیـریم
دردناڪ استــ حال و روزمـاטּ!!
☜ دردماטּ درمـاטּ دارد
ڪمـے صداقتــ
ڪمے شهامتــ
>>> فـقـط همـیـטּ !!!
برچسب ها : عکس,مطالب جنجالی,سرکاری,عاشقانه,
کاش
ما آدما شبیه قو بودیم
که وقتی جفتمون می میره
اونقدر فریاد میزدیم تا بمیریم.
ولی
حیف که ما آدما
وقتی جفتمون می میره
فریاد می زنیم که نکنه از تنهایی بمیریم
برچسب ها : عکس عاشقانه,مطالب عاشقانه,,
دقت کردین :ﺍﻭﻧﺎﯾی ﮐه ﺗﻮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﻭﻝ ﺍﺯﺷﻮن ﺑدﺕ ﻣﯿآد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﯾه ﺭﻭﺯی، ﺑﻬﺘﺮﯾن دﻭﺳﺘﺖ ﻣﯿشن؟؟!!
برچسب ها : عکس,متن های عاشقانه ,
زندگی "زندگی" بـه من آموخـت . . .
برچسب ها : عکس عاشقانه,مطالب عاشقانه,,
تصویر 2 : مزار ابدی قهرمان با اخلاق ایرانی پوریای ولی
... ببینید تو سرزمین کفار ( به قول آقایون ) چطوری برای اسطور هاشون احترام قائل میشن بعد اینجا
این آدامس به مبلغ نیم میلیون یورو (2 میلیارد ناقابل) در یک حراجی به فروش رفت ، بعد هم مثل اینکه به موزه باشگاه منچستر تقدیم شده
از بچگی نام های زیادی مثل پوریای ولی ، سهراب سپهری و... شنیدیم ، این یک نمونست فکر میکنید برای بقیه ارزش بیشتری قائلن ، 7/8 سال پیش بدتر از اینو سر مزار سهراب سپهری دیدم نمیدونم الانم همونطوره یا نه
می گفت: اشتباهی خونه یه آقای پیری رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم،
هی میگفت: علی جان تویی...؟
هی میگفتم: ببخشید پدر جان، اشتباه گرفتم،...!
باز میگفت: رضا جان تویی بابا...؟
میگفتم: نه پدر جان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت، دلم شکست،
گفتم: آره پدر جان، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
دکتری برای خواستگاری دختری رفت
ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید
آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:
در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خونه های مردم رخت و لباس میشست
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است
نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است
به نظرتان چکار کنم
استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم
به منزل برو و دست مامانت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد
زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده وتماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:
ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی
من مادرم را به امروزم نمیفروشم
چون اون زندگی را برای آینده من تباه کرد
برچسب ها : عکس عاشقانه,مطالب عاشقانه,,