دلمــــ را کهـــ مرور میکنــــم تمامــ آטּ از آטּ توستـــ
فقـط نقطهــ ای از آטּ خودمـــ …
رویــــ آטּ نقطهـــ هم میخ میکوبــــمـــ …
و قابــــ عکـــس تو را می آویـــزمـــ
برچسب ها : عکس عاشقانه,مطالب عاشقانه,,
از وقتے شـروع ڪردیم بـﮧ قـربانـتــ بـروم هـاے تـایـپـے!
بـﮧ دوسـتـتـ دارم هاے اس ام اسیے!
بـﮧ عـاشقـتـم هـاے وایـبـرے، ویـچـتـے، لایـنـے [!]
از وقـتـے هـر ڪـدام از ڪانـتـڪتــ لـیستماטּ چـیـزے فـرستاد
و قلبــ های سرخ را روانـﮧے تڪستــ ڪردیمـ.
و عـشقـمـ و عـزیـزمـ و گلمـ صـدایـش ڪـردیمـ
فرقے هـم نمیڪرد ڪﮧ باشد!
دیگـر ڪلماتــ دم دسـتے تـریـטּ تـرفـنـدمـاטּ شد
ڪلـمـاتے ڪﮧ مقدسند
ڪﮧ مـعـجـزه میـکنند!!
افـتـادنـد زیـر دستـ و پـا
[ فـرقـے برایـماטּ نڪرد ڪﮧ چـﮧ ڪـسے, بـاشد از چـﮧ جـنـسـے باشد ]
فـقـط ایـنـڪﮧ باشد و دمے بگذرد بـرایـمان ڪفـایـتـ کرد!!!
بد شده ایم!
از وقـتے لـبخـند زدیـم و بـوسیـدیـم و نـوازش ڪردیـم
و آنـسوے ماجرا پیـچیـدیم و پیچانـدیـم و بـه زرنـگے خودمـاטּ آفـریـטּ گفـتـیـم
حال خیلـے هـامان خـوبــ-نـیـستــ ایـن روزها!
عادت ڪردیم مرگـ خیـلے چـیـزها را جشـטּ بگـیـریم
دردناڪ استــ حال و روزمـاטּ!!
☜ دردماטּ درمـاטּ دارد
ڪمـے صداقتــ
ڪمے شهامتــ
>>> فـقـط همـیـטּ !!!
برچسب ها : عکس,مطالب جنجالی,سرکاری,عاشقانه,
خدایی دیکه اینو ندیده بودین
i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i!i
زيپ شلوار دكتر شريعتي
برچسب ها : عکس عاشقانه,مطالب عاشقانه,,
پسـرا موجـوداتِ شــادی هستـن؛ چـــــــرا ؟؟
برچسب ها : عکس,مطالب جنجالی,سرکاری,عاشقانه,
دقت کردین :ﺍﻭﻧﺎﯾی ﮐه ﺗﻮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﻭﻝ ﺍﺯﺷﻮن ﺑدﺕ ﻣﯿآد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﯾه ﺭﻭﺯی، ﺑﻬﺘﺮﯾن دﻭﺳﺘﺖ ﻣﯿشن؟؟!!
برچسب ها : عکس,متن های عاشقانه ,
تصویر 2 : مزار ابدی قهرمان با اخلاق ایرانی پوریای ولی
... ببینید تو سرزمین کفار ( به قول آقایون ) چطوری برای اسطور هاشون احترام قائل میشن بعد اینجا
این آدامس به مبلغ نیم میلیون یورو (2 میلیارد ناقابل) در یک حراجی به فروش رفت ، بعد هم مثل اینکه به موزه باشگاه منچستر تقدیم شده
از بچگی نام های زیادی مثل پوریای ولی ، سهراب سپهری و... شنیدیم ، این یک نمونست فکر میکنید برای بقیه ارزش بیشتری قائلن ، 7/8 سال پیش بدتر از اینو سر مزار سهراب سپهری دیدم نمیدونم الانم همونطوره یا نه
می گفت: اشتباهی خونه یه آقای پیری رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم،
هی میگفت: علی جان تویی...؟
هی میگفتم: ببخشید پدر جان، اشتباه گرفتم،...!
باز میگفت: رضا جان تویی بابا...؟
میگفتم: نه پدر جان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت، دلم شکست،
گفتم: آره پدر جان، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود
روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..
او چند سکه داخل کلاه انداخت
و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشتو انجا را ترک کرد.
عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است
مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید،که بر روی ان چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:
چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است
ولی روی تابلوی او خوانده میشد: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید